معصومهخانم به قول بچههای هیئتی، حواسش به همه امورهست، وحید سبزیکار آچارفرانسه گروه است و تمام کارهای فنی هیئت و حسینیه را برعهده دارد، هر کدام از اعضا به نحوی مشغول کارند. بارانی بیامان از آسمان باریدن گرفته و سرمای هوا آزاردهنده است. قرار است حدود هزار میهمان و عزادار حسینی چند ساعت دیگر روی فرشهای خیمهای پابگذارند که هیئت برپا کرده است.
با آنکه تمام فرشها بهخاطر ریزش باران خیس شده، مسئولان هیئت غمی به دل ندارند. نه اینکه این دغدغهای نداشته و بیخیال باشند، بلکه ایمان دارند که صاحب عزا خودش یاری میرساند و با این اعتقاد قلبی جمع شدهاند برای رتقوفتق امور مراسم. مراسمی که در محرم و صفر و فاطمیه و غدیر و رمضان و... باشکوه برگزار میشود.
ماجرای تشکیل این هیئت در نوع خود شنیدنی است. قضیه پاگیری هیئت و حسینیه محبانالحسین (ع) در خیابان خواجهربیع ۶ (محله بهمن) برمیگردد به ۱۶ سال قبل؛ زمانی که پنج نوجوان و جوان با روشن کردن شمع، مراسمی مذهبی را نوبتی در خانههای خود برگزار میکردند، اما شمار این پنج نفرِ ۱۶ سال قبل حالا دههابرابر شده است و اعضای خانوادههای آنها هم شدهاند طرفدار پروپاقرص هیئت و از هیچ کمکی برای رونق آن دریغ نمیکنند. پای صحبت چند نفر از فعالان این هیئت نشستیم، در خیمهای که بهمناسبت سوگواریهای محرم و صفر برپا کردهاند.
مجید مغضوبی، یکی از همان پنج نفر اصلی است. او درباره ۱۶ سال پیش و جرقههای تشکیل هیئت چنین میگوید: جوانی هجدهساله بودم که با چهار نفر از رفقا قرار گذاشتیم دوشنبهشبها نوبتی در خانههایمان، مراسم قرائت زیارت عاشورا و ذکر مصیبت برگزار کنیم. مدت کوتاهی که گذشت، دوستانمان متوجه این مراسم خودمانی شدند و برای شرکت در آن ابراز تمایل کردند. رفتهرفته پنج نفر تبدیل شدند به ۱۵۰ نفر که الان حاضرند جانشان را هم در این راه بدهند؛ البته از امور خانواده و شغل و کارشان هم غافل نیستند. من خودم امدیافکارم. به برکت همین فعالیتها، خدا زندگی دنیایم را آباد کرده است و روزیام را میرساند.
او میافزاید: الان که میبینید حسینیه ما به نام محبانالحسین (ع) پاگرفته است، اول از لطف خود این خاندان اهل کرم بوده است، اما بیشک، ما هم خون دلها خوردهایم و میخوریم؛ مثلا یک نمونهاش همین الان است. تمام خیمه را آب ناشی از بارندگی فراگرفته است. شب هم مراسم داریم و بیتردید این فرشها تا آن زمان خشک نمیشود. با اینهمه مطمئنیم که امدادهای غیبی از راه میرسد.
وحید سبزیکار هم که تمام کارهای فنی هیئت و حسینیه برعهده اوست، یکی از همان پنج نفر است. میگوید: حسینیه پشت این خیمه است. چون فقط ۸۰ متر است و یکطبقه، ما نمیتوانیم هزار میهمان را در آنجا پذیرایی کنیم. ناگزیر شدیم خیمهالحیدر را با داربستهایی که سالها پیش به همین منظور خریدیم، راه بیندازیم. ما در مواقعی تا ۲ هزار نفر هم میهمان داشتهایم، اما بهطور معمول ۷۰۰ نفر در مراسم حاضر میشوند.
او عنوان میکند: همسایههای اینجا، هم مهربان هستند و هم مذهبی؛ چون هروقت مراسمی برگزار میکنیم، خیلی مشارکت میکنند؛ برای نمونه اگر کمبود جا و مکان داشته باشیم یا به وسیلهای احتیاج پیدا کنیم، بیهیچ مزد و منتی مکان یا مال و خانه خود را در اختیار ما میگذارند؛ وگرنه ما نمیتوانستیم در یک حسینیه هشتادمتری از این همه عزادار حسینی پذیرایی کنیم. ازسویی بهتر است بگویم این هیئت، خانوادگی شده است. خانوادههای ما و همسایهها هرگونه کمکی از دستشان بربیاید، کوتاهی نمیکنند.
این خدمتگزار اباعبدا... (ع) خاطرنشان میکند: مراسم ما همراه با اطعام است؛ البته مثل برخی حسینیهها، آشپزخانه و دمودستگاه نداریم، اما لطف خدا شامل حال ما شده است و یکی از آشپزخانههای اطراف، وسایلش را دراختیار ما میگذارد و بچههای هیئت هرشب خودشان برای این تعداد جمعیت، غذا درست میکنند.
جواد ظریف، یکی دیگر از اعضای هیئت، وارد جمع ما میشود. او درباره خودش میگوید: ۳۰ سال است که در همین محله زندگی میکنم. خدا شاهد است که برای برخی افرادی که در اینجا آمدوشد میکنند، اتفاقهای عجیبی افتاده است. یکیاش خودم. ماه رمضان سال گذشته در یکی از میدانهای شهر تصادف سختی کردم و ضربه مغزی شدم. مرگ مرا اعلام کردند و مرا به بهشت رضا بردند و روی سنگ غسالخانه گذاشتند. ناگهان کسی که میخواست مرا غسل دهد، با صدای بلند گفت: «او نفس میکشد.» فوری مرا به بیمارستان شهیدهاشمینژاد رساندند. پزشکان گفتند خون در مغزش جمع شده است و باید عمل جراحی بر روی او انجام شود، اما شورای پزشکی در آن مقطع، عمل را تجویز نکرد. ۱۴ روز گذشت و فرایند درمان دوباره شروع شد؛ عکس و آزمایش. در میان بهت پزشکان، اثری از لخته یا خون زاید در مغزم نبود و مثل انسانی سالم و حتی سالمتر از روزهای قبل از تصادف، سرپا شدم. این هیئت را باید دارالشفا بدانیم.
اگر کسی کوچکترین نارضایتی از صدای بلند مداحی و مراسم داشته باشد به دیده منت قبول میکنیم
علی صدیقی بیستوهفتساله است و با اینکه سنوسالی ندارد، به قول بچههای هیئت، چون روابطعمومیاش خوب است، حضور پررنگی در همه برنامهها دارد. میگوید: شفایافته که تا دلتان بخواهد، اینجا هست و حتی حاضرم مستندات آن را نشان بدهم.
دو هفته پیش از محرم خانمی به نام منیره اژدری به ما مراجعه کرد و موضوعی را با بچههای هیئت درمیان گذاشت که مو به تن همه ما راست شد. او همه مدارک و مستندات پزشکیاش را با خود آورده بود تا حرفهایش را باور کنیم. اشک میریخت و تعریف میکرد که از ناحیه چشم، مشکل شدیدی داشته و باید چشمانش را در عمل خطرناکی که قرار بوده در تهران با هزینه ۱۳۰ میلیون تومانی انجام شود، کلا از کاسه درمیآوردند تا درمان شود. آن خانم میگفت که کارهای اولیه و اداری عمل جراحی را که چندوقت بعد از آن باید انجام میشده، پیگیری و درضمن مقداری وجه نقد هم برای اطعام روز عاشورای این هیئت نذر کرده است. وقتی برای عمل به تهران میرود، پزشک مربوط آزمایشهای دیگری روی چشمانش انجام میدهد و نتایج آن را که میبیند، میگوید: «خانم، چهکار کردهاید؟ شما سالمید و نیاز به عمل جراحی ندارید.» خانم اژدری میگفت که مات و مبهوت مانده بوده و حال خودش را نمیفهمیده است؛ «یعنی نذر کوچک من در راه امامحسین (ع) پذیرفته شده بود؟»
صدیقی میافزاید: به شکرانه این سلامتی، او حتی خرج عمل ۳۰ میلیون تومانی یک بیمار را که قرار بود همان پزشک انجام دهد، متقبل شد. نمونه بارز شفایافته دیگر، یکی از همین بچههای هیئتی خود ما بود به نام محسن جنتی که سال ۸۸ سرطان خون گرفت. تمام موهایش سفید شد و خود بابالحوائج (ع) او را شفا داد و محسن اکنون تشکیل خانواده داده است و صاحب دو فرزند هم هست.
رضا بارانی، یکی دیگر از افراد فعال این گروه جوان است. او درباره فعالیتهای ویژه هیئت میگوید: ظهر روز عاشورا در مقابل این خیمه، شبیهخوانی اجرا میشود که امسال شبیهخوانی درباره حضرت ابوالفضل (ع) بود. برای ما رضایت اهالی شرط اصلی است؛ مثلا اگر کسی کوچکترین نارضایتی از صدای بلند مداحی و مراسم داشته باشد، یا هر نمونه دیگر به دیده منت قبول میکنیم و درصدد اصلاح کارمان برمیآییم. بندهخدایی بود از اهالی محل که از صدای بلند مراسم شاکی بود، بنابراین هرسال میرویم و رضایت او را جلب میکنیم.
معصومه صدیقی تمایلی به حرف زدن ندارد. آمده است تا ببیند بچههایش سرانجام با بارندگی شدید و فرشهای خیس چه میکنند. آن دور ایستاده تا از او سوالی نکنیم. مغضوبی میگوید: او مادر همه ماست و قبلا آشپزی مراسم را یکتنه انجام میداد. الان هم درِ خانهاش به روی ما باز است و ناهار بچههای هیئت را درست میکند و میآورد. انصافا دستپخت خوبی هم دارد. گاهی روضهها را در خانه ایشان برگزار میکنیم.
*این گزارش ۱۵ آذر ۱۳۹۴ در شماره ۱۷۹ شهرآرامحله منطقه ۳ منتشر شده است.